04تیر By admin28 تیر 14000تجربه شما از بی مویی الهه 34 ساله از اصفهان اول اردیبهشت ۹۹ بود که توده سفتی توی سینه راستم احساس کردم بعداز پیگیری متوجه شدم که مبتلا به سرطان هستم خداراشکر طوری باهاش کنار امدم که شدم زبانزد همه فامیل و دوست و آشنا. دوهفته بعداز اولین جلسه شیمی درمانی ریزش موهام شروع شد ولی من اصلا ناراحت نبودم چون معتقد بودم این مو و زیبایی بی ارزشه و فقط روح منه که ارزشمنده و باید در آرامش باشه. ولی دختر کوچکم که فقط ۷ سالش بود به شدت گریه و بی تابی میکرد همون شب باهاش حرف زدم و گفتم بخواب که فردا میخوایم یه بازی باحال بکنیم صبح که بیدار شدیم وسایل اصلاح مو را آماده کردم و نشستم. بهش گفتم تو خانم آرایشگر هستی و هرطوری که دوست داری موهامو کوتاه کن اونم کلی کیف کرد و موهای منو قیچی کرد. بعد هم دختر بزرگم کمکش امد فقط قیافه من دیدنی بود 😂 شبیه جوجه های پرکنده شده بودم تا بالاخره مامانم امد و کل موهامو زد بعداز اون پدرم هم با من همراهی کرد و موهاشو زد و بعدهم شوهرم موهاشو زد و کلی خندیدیم. در ضمن من از همون شب نشستم و کلی توربان خوشکل برای خودم طراحی کردم و دوختم و الانم می خوام به بانک گیسو هدیه بدم و باهاشون همکاری کنم. اینا را گفتم که بدونید میشه از روزهای سخت و دردناک هم خاطره های خوب ساخت! ممنون از الهه 34 ساله عزیز!