بانک گیسو

هیچ کس هیچ وقت تنها نیست

سارا

 

همه چیز مثل یک طوفان شروع شده بود ،طوفان زده بود به آرامش زندگیم. تشخیص سرطان سینه تهاجمی، گرید ۲ به ۳ . سریعتر باید درمان رو شروع می کردم. اول جراحی که خوشبختانه فقط توده رو برداشتن و پستان حفظ شد ،استیج سرطان ۱ شناخته شد بدون درگیری غدد لنفاوی. حالا مسیر درمان رو شناخته بودم. یک ماه از جراحی می گذشت باید شیمی درمانی رو شروع می کردم. 

سال ها بود که موهام رو کوتاه نکرده بودم و همیشه هم حسابی به موهام رسیدگی می کردم. واقعیت تلخ بود ولی باید می پذیرفتم. تصمیم گرفتم با کوتاه کردن موهام شروع کنم. موهام رو کوتاه پسرونه کوتاه کردم راستش قشنگ شده بود حس خوبی داشتم. 

اولین جلسه شیمی درمانی تموم شد هنوز اتفاقی نیفتاده بود . دکترم گفت از هفته ی دوم به بعد ریزش موهات شروع می شه. جلسه ی دوم تزریق انجام شد. چهارشنبه بود. کم کم ریشه ی موهام درد گرفته بود. دست که به موهام میزدم راحت از سرم جدا میشد ولی هنوز امید داشتم.

جمعه از خواب بیدار شدم و تصمیم گرفتم دوش بگیرم همین که آب روی سرم ریخت با ترسناکترین صحنه ی عمرم مواجه شدم ،یک دفعه ای تمام موهای هر دو طرف شقیقه هام ریخت رو تنم ،با اینکه منتظر این اتفاق بودم ولی باز هم وحشتناک بود. هر چی آب می ریختم رو تنم موها بیشتر به تن خیسم میچسبید. بلند بلند گریه کردم و همسرم رو صدا زدم.

بهم گفت آروم باش خودت رو خشک کن تا موها از تنت جدا شه آروم با اشک هایی که متوقف نمی شد همین کارو کردم. عزاداری تموم شد حالا باید فکر چاره بودم. تسلیم شدم روی چهار پایه حموم نشستم و موهام رو به دست ماشین اصلاح همسرم سپردم. بهش گفتم لطفا از ته بزن. ویژ ….و همه چی جلوی چشم های متعجب پسر کوچیکم، چشم های پر از غصه و امیدوار همسرم و نگاه پر حسرت مادرم تموم شد.

همون لحظه گفتم سارا تو برنده ی این جنگی پس روحیه داشته باش. شروع کردم به خنده و شوخی و فضا رو عوض کردم. انصافا کله ی گردی داشتم، خودم رو تو آینه نگاه کردم خیلی هم بد نشده بود، از همون لحظه ی اول باهاش کنار اومدم، چند روزی طول کشید که به چهره ی جدیدم عادت کردم. اینقدر عادی برخورد کردم و هیچ پوششی مثل کلاه و روسری و کلاه گیس استفاده نکردم که به چشم همه عادی شدم. 

طی چند مرحله همون خورده موهای روی سرمم ریخت پایین، آخرین جلسه ی شیمی درمانی ابروها و مژه های انگشت شمارمم از دست دادم ولی همیشه به خودم افتخار کردم و خودم رو دوست داشتم.

الان که دارم اینا رو براتون می نویسم دو جلسه مونده که پرتو درمانیم تموم شه، موهام کم کم دارن رشد میکنن شبیه پسر بچه شیطونای تو کوچه ها شدم.😉

از خدا ممنونم که کمکم کرد زود بیماریم رو متوجه بشم و بتونم درمان شم، ریختن موها به جرات میگم یکی از آسون ترین مراحل درمانم بود.

سختیهای شیمی درمانی زیاد بود که دلم نمیخواد یادآوریشون کنم.

من زن قوی و با اعتماد به نفسیم، خودم رو دوست دارم چه با مو چه بی مو،الان از قبل هم قوی ترم چون یه بار تا ته خط رفتم و برگشتم، به امید روزی که هیچ مریضی از ظاهرش خجالت نکشه و بدونه ریختن موها جزئی از روند درمانشه.

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Top